مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
آن کودکی که در دلِ میدان اَمان نداشت تابِ گـلـوی خُشکِ وِرا آسمان نداشت میخواست یککلام بگوید که "تشنهام" اما هِزار حِیف که طفـلی زَبان نداشت میخواست تا به اَشک کُند رَفعِ تشنگی یک قطره هم به چَشمِ خود اَشکِ رَوان نداشت مادر همیـشه مَظهـرِ اَمواجِ دَردهاست اینجا رُباب هم بهجز آه و فَغان نداشت دیـدنـد بـا عَـبـای رَسـول آمَـده حُـسـین حُجـّـَت تـمـامتر به دِلِ کاروان نداشت موجی فُرات میزد و لَب روی لَب عَلی بی رَحـمیِ عَـیان که نیـازِ بیان نداشت تَـحـریک شُد قُـلـوبِ تَـمـامِ سِـپـاهـیـان گُفتند: شیرخواره که بَر ما زیان نداشت یک تـیـر آمد و سه هَدف را نِشانه زد جُز طِفل و قَلبِ مادَر و بابا، نِشان نداشت با سُرعَتی که تیر به حُلقومِ او نِشَـست حَتّی برای بَستنِ چَشمَش زَمان نداشت گـیـرَم گِرِه حُـسـِین زِ قُـنـداقه باز کرد تا دستوپا زَنَد، تَنِ اَصغر که جان نداشت پاشـید خونِ او به سَما و به ناله گُفت: شیرخواره که نیاز به تیر و کَمان نداشت |